اتاق درسا جون
اینم از عکس اتاقت ، یه ذره تمیزش کردم ، هیچ کدوم از عروسکهاتو امسال نشستم ، آخه باهاشون بازی نمیکنی ،فقط رو دیوار هستن ، منم نشستم ...
آخرین خبرای سال 1390
سلام نفس من عشق کوچولوی من عزیز دل مریم ، 23 اسفند تولد خاله کتی بود و ما رفتیم خونه مامانی و شب هم برگشتیم خونه و من تا صبح حالم بد بود (حالت تهوع داشتم) از اونجایی که از دکتر میترسم جرات نکردم به علی بگم تا صبح که خود علی دید حالم بده ، رفت سر کار و قرار شد تا زود برگرده و منو ببره دکتر. ظهر با یه عالمه دعوا و جیغ و داد منو برد دکتر البته به زور . شانس من دکتر گفت فشارت 7 رو 5 و باید سرم بزنی و من آخر سر هم نزدمم و مامانم هم از ترس زود اومد دکتر و با هم اومدیم خونه و رفتیم خو...
نویسنده :
مریم
0:49
علایق درسا جونی
سلام بهترینم عشق من ، نزدیک عیده و مامان هنوز هیچ کاری نکرده... من خیلی تنبلـــــــــــــــــم میخوام بگم که از چه چیزهایی خوشت میاد میوه : همه میوه ها رو میخوری ، ولی لیموشیرین و پرتقال رو یه جور دیگه دوست...
نویسنده :
مریم
10:23
عکس های یکی یه دونه ام
اینجا وحشتناک شده و داره منو میترسونه اینجا مثلا غش کرده اینم همون عشق باطری کنترله دالی درسا جون قربون اون تیپت بشم من ...
درسا ، عشقم
سلام عسل مامانی ببخشید گلم که تو این چند وقت نتونستم برات بنویسم ،آخه خیلی سر گرم خونه تکونی عید بودم اونم با شما وااااااااااااااااااای اول که گرم بودم ، تمام خونه رو ریختم بیرون و بعد تازه دیدم وای چه کاری کردم مگه میذاشتی من کار کنم ، من که خودم فس فسو هستم دو ساعت لباسهاتو جدامیکردم که مثلا اینا رو بدم بیرون و اینا رو برات نگه دارم غیره به یه چشم به هم زدن همه رو قاطی میکردی حالا کارایی که خودم قرار بود انجام بدم تا حدودی تموم شده باید منتظر باشم تا 25 که آقا رضا بیاد و بقی...
نویسنده :
مریم
19:09